روز اولی که سر کلاس دیدمش، شبیه یک زن ساده با اعتماد بنفس خیلی پایین بود،

ازون محدود آدم ها که وقتی میشناسیشون پیشت بزرگ تر میشن

سوادش اول دبیرستان بود، تو جوونی طلاق گرفته بود و یه فرزند دختر و یک پسر داشت، که واضح بود خیلی آزارش میده، اهل مشروب و خلاف و بعدن هم کاشف به عمل اومد که پنهونی ازدواج کرده و زنش حامله اس :/

طبقه ی بالای خونه ی برادرش زندگی میکرد و میگفت رفتار مناسبی باهاش ندارن

توی این خانواده همه تحقیرش میکردن، حتی نمیذاشتن روزه بره یا دعا بخونه

بین این همه گرفتاری و بدبختی اومده بود ادامه تحصیل بده! اون هم کنار جمعی که همه یا لیسانس بودن یا بازنشسته یا دخترهای جوون تازه دیپلم گرفته

نتیجه امتحانات ترم اول که اومد، نمراتش شگفت زده مون کرد

پشتکارش! مرتب درس میخوند و حتی به بقیه هم کمک میکرد.

.

.

.

استادم که سال ها سابقه ی مشاوره داشت میگفت بهم ثابت شده که بسته ی غم و شادی تو زندگی همهه وجود داره، و هیچ کس نیست که شادی محض یا غم محض سهمش باشه. میگفت دیده که حتی تو زندگی های سراسر سیاهی، خوشی و راه لذتی برای شخص قرار داده شده که گاهی بخاطر ناشکری هامون نمی بینیمش

.

.

.

امروز خبر رسید که این خانوم ازدواج مجدد کرده، اول خیلی نگرانش شدم که از سر بی پولی و بی کسی مجبور شده ولی وقتی شنیدم با چه کسی ازدواج کرده بیاد جمله ی استادم افتادم

بسته ی شادی این دوستمون رسیده و من بی نهایت براش خوشحالم، بعد از سال ها زندگی سخت و تلخ، ترک تحصیل اجباری باوجود استعداد و علاقه اش، ازدواج ناموفق، تحمل شوهری به شدت معتاد، بزرگ کردن دوتا بچه به تنهایی و با دست خالی، بعدهم یکیشون بشه آینه دق ات!

باوجود همه ی این سختی هایی که یکیش به تنهایی میتونه آدم لوسی چون من رو از پا دربیاره، هیییییییچ وقت ندیدم زیادی گله کنه یا مشکلاتش رو بزرگ بدونه

چون خدا تو قلبش برزگ تر از همههههه است

پس دلش قرصه!

.

.

.

.

خدایا ازین دل های قرص به حکمتت، به عدالتت، به اینکه جز خیر نمی خوای برامون، به اینکه حواست هست! به همه مون عطا کن



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها